۱۳۹۰ تیر ۲۱, سه‌شنبه

کنسرت نامه 2


قسمت دوم (:

* خلاصه ما وارد تالار شدیم . مامان جان لطف کردند کیک و هات چاکلت برایمان خریدند . یک ربعی هم توی سالن منتظر بودیم . خانم مسئولی هم جلوی درب مخصوص ورود ایستاده بودند و به سوالات احتمالی جواب می دادند . هی ملت می آمدند التماس که خانم تو رو خدا بگذار ما برویم داخل و همایون و استاد متبسم را ببینیم ؛ هی این خانم خودش را جر می داد که بابا نمی شود ، نمی گذارند . البته برخی خداعزیزکرده ها را با پارتی بازی می گذاشت بروند . بله ، اینجا هم حقوق تان پایمال می شود . نگویید نگفتم ها .

* ما ردیف 17 بودیم با شماره صندلی های 10 و 11 و 12 . بله . من هم دقیقاً وسط سالن نمایش نشسته بودم به همه طرف اشراف داشتم . سن را پرده ی سورمه ای خوش رنگی زده بودند و فضا حسابی آرامش بخش و رویایی شده بود . گروه نوازندگان وارد شدند ؛ همه کف زدند اما بلند نشدند ( نکته ی مهمی ست این ) . بعد حمید متبسم و یک آقای دیگری که سه تار میزد ، وارد شدند . این بار همه بلند شدند و کف زدند . ما هم که تابع جمع . حدود نیم ساعت فقط نواختند و چه خوب هم نواختند . اما مامان کم کم داشت حوصله اش سر می رفت . بعد یکهو همایون وارد شد و جمعیت غوغا کرد ...

* و بعد خواندند و خواندند . و چه خوب هم خواندند . حسابی روح مان پالایش شد . بعد یک جایی با تشویق تماشاچیانی که ما باشیم ، برنامه را قطع کردند و بخش اول تمام شد . از شما چه پنهان که ما سراسیمه از سالن نمایش بیرون آمدیم . ( با خودکار و کاغذ البته ) به سمت اتاق مخصوصی که گروه در آن بودند . باز خانم مسئول دم در ایستاده بود . باز یه عده در حال التماس کردن بودند و البته خواهر ما هم . خانم معتمد آریا هم یک لحظه مثل برق و باد وارد همراه با آقایی رفتند داخل . بعد من نفهمیدم کِی خواهرک وارد اتاق شد . مامان رفت آلبوم سیمرغ را خرید . خواهرک که بیرون آمد ، خانم مسئول اجازه دادند که من هم بروم توی اتاق . اول متحیر اطراف را نگاه کردم . فقط نوازنده ها توی راهرو بودند . از خانمی سوال کردم گفت همایون در اتاق اول است . خب ... بله نشسته بود روی صندلی و دو خانم هم برای امضا گرفتن روبرویش نشسته بودند . آلبوم را که دستش دادم ، اسمم را پرسید ؛ گفتم شکیبا . بعد مکث کرد پرسید فامیلی تون چیه . من مکث کردم . انگار یادم رفته بود . گفتم . گفت آها شما خواهر یکتا هستید ؟ گفتم بله . و بعد هیچی دیگر با نیش باز از اتاق بیرون آمدم . دلم میخواست خانم مسئول را ببوسم ( البته فقط در همان لحظه که جوگیر شده بودم ) . بس انرژی ای گرفتم که مپرس . ( هم وزن با : درد عشقی کشیده ام که مپرس ) . بله ما خیلی از خود احساس رضایت کردیم . بله .

* بخش دوم کنسرت پرشورتر بود . یک جایی مکث کردند . مردم حسابی دست زدند . گروه تعظیم کرد . بعد یکی داد زد درود بر همایون . و بعد مردم دوباره جوگیر شدند و دست و سوت و جیغ و فلان . خلاصه ساعت یازده و نیم برنامه تمام شد . بیرون سالن حسابی شلوغ شده بود . خیلی ها مانده بودند تا عکس بگیرند . که البته دماغ شان سوخت . چون معلوم نشد همایون کی و از کدام در مخفی یا احتمالاً پشتی از تالار خارج شد . این طوریاست دیگر .

* در اینجا باید بگویم که اگر می خواهید بنده را سرزنش کنید که حیف وقت و حیف پول و فلان ، باید خاطرنشان کنم که سخت در اشتباهید . بنده از کرده ی خود بسیار خرسندم . بله . حسودا ... .

سناریوی اینجانب تمام شد . به خوبی و خوشی . من هم که زنده ام . با تشکر .

هیچ نظری موجود نیست: