۱۳۹۰ تیر ۱۹, یکشنبه

کنسرت نامه 1


قسمت اول (:

* کنسرت رفتن یکی از گام های من در جهت اهدافم بود مثلاً . نمیدانم کدام سکانس احتمالاً هندی زندگیم بود که احساس کردم همایون شجریان خودِ خودِ endش است . البته نه اینکه نیست . یا شایدم واقعاً نیست . اما خب ، هدفم نقل گاهی از لبه ی تیغ افتادن خودم است که گاهی از بعضی افراد در ذهنم غول می سازم . غول شهرت یا غول تکنولوژی یا یک چیزی در همین مایه ها . بیخیال . گفتن ندارد . بعداً خودم حلش می کنم . اما در مورد کنسرت و حواشی آن باید بگویم که به هر حال در این مورد همه چیز نایس بود . هر چند که هزینه بلیت نسبتاً بالا بود و کمرشکن ( البته برای جناب پدر که دور از جانشان هم باشد ) ، اما من از آن جایی که همیشه هر وقت خواستم و تمنا و اراده کردم اجرا و مهیا شده است ، این نیز مورد پذیرش پدر جان قرار گرفت . در نتیجه اینکه ، من و مامان و خواهرک رفتیم تهران عتیقه . بله ، عتیقه .

* از آنجا که بابا با ما نیامدند ، با یک فروند ولووی اسکانیا راهی شدیم . گفتن ندارد . اما من حسابی مورد لطف فضای ولوو قرار گرفتم . مثلاً خواهرک کنار پنجره نشست و نگذاشت که من بنشینم و به خطوط جاده زل بزنم . بعد هم مشکل کمبود شانه برای کپه کردن و خوابیدن داشتم ؛ خواهرک شانه هایش استخوانی ست و اصلاً سر گذاشتن بر روی آنها عذاب است ، این طرف دستم هم که خالی بود . هیچی . گردنم خشک شده بود . اصلاً یه وضعی ...

* از مسائل فرعی و مزخرفات قبل از رفتن به کنسرت که بگذریم ، می رسیم به حدود دو ساعت قبل از کنسرت که من و مامان و خواهرک در خیابان های مسخره ی تهران پرسه می زدیم تا تالار وحدت را پیدا کنیم . مثلاً یک سکانس از آن ، حوالی خیابان انقلاب بود که حتی یک نفر هم ( حتی پلیس ) به ما آدرس درست نمیداد و ما عرض خیابان را چندین بار این ور اونور کردیم . بله . چنین وضعی بود . آخر سر هم بعد از کلی راه رفتن و غرغر کردن سوار بی آر تی شدیم و رفتیم چهار راه ولیعصر .

* جلوی در ورودی تالار وحدت کم کم شلوغ شد و جالب بود که خانم های عزیز قبل از آمدن بی شک وقت آرایشگاه داشته اند . سر و وضع من هم این وسط خنده دار بود . بعد از کلی راه رفتن و عرق کردن و هووووو ... . بعد یکهو آقای همای تشریف آوردند و خانومی جیغ بنفشی زد که اِ اِ اِ اِ اِ همای ! بعد با هم دست دادند . که البته بر خلاف قوانین پذیرشی شهرستانی من بود . هیچی . ما یک یه ربعی اونجا منتظر بودیم و بعد ورود را زنانه مردانه کردند و رفتیم داخل و تحویل بلیط و ...



در اینجا باید بگویم که این نوشته مانند سریال های جذاب تلویزیون ایران ، ادامه دارد ...

هیچ نظری موجود نیست: