۱۳۹۱ فروردین ۱۰, پنجشنبه

حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی ...

من اومدم ؛ با هزار تا دردسر برای جور کردن وی پی ان . 
اوضاع خیلی وفق مراد نیست . ولی خب چه میشه کرد ؟ زندگیه دیگه . فعلا معلقم . نمیدونم تا حالا توی دوران دبیرستان تون این حس رو داشتید یا نه ؟ خیلی خفه کننده س . 
اما این دفعه نیومدم غر بزنم :) اومدم بگم خدایا درسته یه کم از دستت ناراحتم ، درسته گاهی زندگی اون جوری نمیشه که من میخوام ، ولی خدایا ممنونم ... منو ببخش به خاطر وقتایی که عصبانی میشم ... همین . خیلی ساده و خودمونی .
     ***
پ.ن1: بعد از عید کلی سرم شلوغه . امتحانای پایان ترم و ... 
پ.ن2: زندگی یه روی خشنش رو داره بهم نشون میده ولی ... من محکم تر از این حرفام . 
پ.ن3: فردا میرم اصفهان ...


                                عکس از اینجاست .


هیچ نظری موجود نیست: