( توی اتوبوس / سیامک و شهرزاد )
شهرزاد - کاراتون خوب پیش می ره ؟
سیامک - اِی ...
شهرزاد - خیلی خوبه آدم کارایی که دوست داره بکنه . نه ؟
سیامک - آره ... بد نیست .
شهرزاد - چی بد نیست ؟ خیلیم عالیه آدم هر کاری دوست داره بکنه . من خودم بهترین وقتای زندگیم موقع هایی بوده که هر کاری دوست داشتم کردم . البته ... من همیشه هر کاری که دوست دارم میکنم .
سیامک - همیشه ؟
شهرزاد - آ..ره
سیامک - هر کاری ؟
شهرزاد - آره خب .
سیامک - یعنی همه کاری ؟
شهرزاد - نه که همه کاری . هر کاری که امکانش باشه .
سیامک - اگه نباشه ؟
شهرزاد - خب ... همه ی سعی مُ می کنم . ولی نشدم نشد .
( سکوت )
سیامک - تو تنهایی ؟
شهرزاد - آره
سیامک - یعنی تنهایی زندگی می کنی ؟
شهرزاد - آره خب . گفتم که . پدر و مادرم تو یه جزیره ...
سیامک - آره آره . درسته . { مکث می کند } امشب میایی خونه من ؟
شهرزاد - { با خنده } چی ؟! خونه ی تو ؟
سیامک - آره .
شهرزاد - آخرش من نفهمیدم تو خیلی پَپَه ای یا خیلی پدرسوخته .
سیامک - مگه نگفتی هر کاری که دوست داری می کنی ؟
شهرزاد - چرا ... گفتم . گفتم هر کاری که دوست دارم می کنم . ولی ... این اون کاری نیست که دوست داشته باشم .
سیامک - یعنی هیچ وقتم دوست نداشتی ؟
شهرزاد - شاید ... یه وقتی دوست داشتم . ولی الآن نه .
سیامک - الآن چی دوست داری ؟
شهرزاد - بگم ؟!
سیامک - آره . بگو .
شهرزاد - الان ... دوست دارم ... عروسی کنم !
سیامک - { اتوبوس را نگه میدارد }
شهرزاد - منظورت اینه که من پیاده شم ؟ اینو ! چقدم خودشو تحویل می گیره . من گفتم می خوام عروسی کنم . ولی نه با تو . مثل اینکه من شاهزاده م ها ! برو . برو از این ور برو . نه نرو . من همین جا پیاده میشم .
سیامک - اینجا ؟
شهرزاد - { با لبخند } آره الآن یادم افتاد این جا یه کاری دارم . { از اتوبوس پیاده می شود } بابت کوله بازم ممنون .
سیامک - { با اکراه } خواهش می کنم .
شهرزاد - { توی اتوبوس را نگاه می کند و با لبخند می گوید : } این دفعه دیگه مطمئن باشین هیچ چی جا نمونده . شب بخیــــر ! { در اتوبوس را می بندد و می رود }
سیامک - { شماره شهرزاد را از موبایلش حذف می کند و می رود }
* فیلم داستان جالبی دارد . اگر آن را ندیده اید ، بخوانید .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر